سبک ادبی دکتر شریعتی

برگرفته از:پایان نامه کارشناسی ارشد مریم حقی دانشجوی دکتری ادبیات فارسی دانشگاه اصفهان   (عنوان پایان نامه:سبک نثر ادبی دکتر شریعتی)

متناقض‌نمايي در آثار دکتر علی شریعتی 

«متناقض‌نمايي تصويري است که دو روي ترکيب آن به لحاظ مفهوم، يکديگر را نقض ‌مي‌کنند يعني عباراتي که به لحاظ مفهومي، مغاير و منافي هم به شمار ‌مي‌آيند اما در يکجا به هم ‌مي‌رسند. از نظر ظاهر ضديت اما در اصل وحدت دارند، وحدتي که ناشي از مباني عرفاني و بهره ور از تعابير تشبيهي و کنايي است» (فشارکي، 1379، ص94).

    زيبايي و كاركرد متناقض‌نمايي در ادبيات بدين‌گونه است كه ابتدا توجه‌ي خواننده به ‌سوي سخن متناقض‌نما جلب مي‌شود و شگفتي او را برمي‌انگيزد ولي بعد از تأمل بيشتر، معني واقعي سخن را مي‌فهمد. همين ابهام اوليه و به دنبال آن كشف معني‌، سبب ايجاد احساس لذت و زيبايي‌شناختي در خواننده مي‌شود (چناري، 1377، ص22).

   زيبايي‌هاي متناقض‌نمايي عبارتند از :

1) آشنايي‌زدايي: با بهره‌گيري از اين صنعت، زبان عادي به كلا‌مي ‌شگفت‌انگيز و غريب تبديل شده و برجستگي ‌مي‌يابد.

2) ابهام: متناقض‌نما داراي ابهام است ذهن براي كشف اين ابهام به تكاپو ‌مي‌افتد و با اندك تلاشي به راز و رمز سخن متناقض‌نما يعني حقيقتي كه درآن نهفته است پي ‌مي‌برد و اين تلاش ذهن و كشف ابهام، شادي‌آفرين است.

3) دو بعدي بودن: متناقض‌نما دو بعدي است؛ بعد متناقض و بعد حقيقي و اين دو بعدي بودن و دو منظره ارائه دادن شگفت‌انگيز و زيبا است.

4) برجسته‌شدن معني: در متناقض‌نما نه تنها لفظ برجسته و توجه‌برانگيز ‌مي‌شود، بلکه معني نيز اعتلا ‌مي‌يابد.

5) ايجاز:كلام متناقض‌نما از نظر معنايي ايجاز دارد.

6) تضاد: در متناقض‌نما معمولاً صنعت تضاد هم هست، لذا زيبايي‌هاي تضاد را هم دارد.

7) مجاز: متناقض‌نماهايي كه بر اساس معناي لفظ شكل گرفته‌اند، به علت معناي جديد لفظ، زيبايي مجاز را نيز دارند و در حقيقت درآن‌ها واژه‌سازي نيز ديده ‌مي‌شود (ر.ک.وحيديان‌كاميار، 1383، صص88-86).

سرچشمه‌ي متناقض‌نمايي، خلاقيت عارفان ‌ايراني است و متناقض‌نمايي به معني دقيق كلمه با اشعار سنايي غزنوي يعني اولين شاعري كه مضامين عارفانه را در شعر فارسي داخل كرد، آغاز شده و نقطه‌ي اوج آن در سبك هندي و به ويژه اشعار بيدل دهلوي است‌(شفيعي‌کدکني‌، 1371، صص57-56).

   در بديع فارسي تركيبات و جملات متناقض‌نما را پارادوكس مي‌نامند ولي در بلاغت اروپايي اين دو را از هم تفكيك كرده و تركيبات متناقض‌نما را اُکسي مرن[1] و جملات متناقض‌نما را پارادوکس[2]  مي‌نامند.

   گاه پارادوكس را «شطح‌» معني كرده‌اند چرا كه شطحيات در نظر اول خلاف عقل به نظر مي‌رسند و نياز به تأويل و تفسير دارند و از طرفي بسامد عبارات متناقض‌نما در متون عرفاني به‌خصوص در شطحيات بسيار زياد است‌. اما درست آن است كه رابطه‌ي پارادوكس و شطح را عموم و خصوص من‌وجه بدانيم يعني برخي از سخنان متناقض‌نما شطح‌اند و بعضي از شطحيات متناقض‌نما هستند (چناري، 1377، ص31).

    بسامد بالاي تصاوير متناقض‌نما در کويريات شريعتي، زبان اين آثار را به زبان شطحيات نزديک کرده است، تا جايي که برخي معتقدند منظور شريعتي از واژه‌ي «كويريات‌» همان «شطحيات‌» بوده است ‌(رهنما، 1381، ص213). حتي اخوان‌ثالث‌، كويريات را شطحياتي به زبان امروزين تعبير مي‌كند (پژوم‌، 1371، ص182).

 شريعتي به زيبايي از اين دو گونه متناقض‌نمايي در آثار خود استفاده کرده که در اين‌جا به نمونه‌هايي از آن اشاره ‌مي‌کنيم:

  

الف‌) ترکيبات متناقض‌نما يا اُکسي مُرُن كه در اصل از لغت يوناني  Oxymorosبه معني احمقِ زيرك گرفته شده ‌است و به مواردي اطلاق مي‌شود كه دو واژه‌ي متناقض به صورت تركيب وصفي يا اضافي كنار هم قرار گيرند (چناري‌، 1377‌، ص29)، مانند:

-  پروردگار مهربان من‌! از دوزخِ اين بهشت رهايي‌ام بخش‌. (م.آ.13/43)

-  به تعبير امام نه جبر است و نه اختيار، بلكه امري است ميانه‌ي اين دو! اختيارِ جبر. (م.آ.6/139)

-  در كنار پنجره‌، حضوري غايب دارم‌. (م.آ.13/429)

-  آزادي فساد و لذت و اسارت انديشه و ايمان و مسؤوليت يعني «آزاديِ اسارت» و «اسارتِ آزادي». (م.آ.19/141)

-  چه خوب پيشامد بدي بود! چه بدِ خوبي رخ داد. (م.آ.33/397)

-  در باغِ بي‌برگي زادم و در ثروتِ فقر غني گشتم‌. (م.آ.13/82)

-  اين منم تنها كافري مؤمن در اين خيل مؤمنانِ كافر كه به نيايش آمده‌ام‌. (م.آ.13/492)

-  زندگي‌ِ چيزي كه هدفش خودش است يعني مرگ‌، نوعي مرگ كه نفس مي‌كشد، مرگي جاندار،زيستي مرداري‌، بودني مردابي‌. (م.آ.6/37)

-  رنج آن همه بيگانگي را در انبوه آن همه آشنايانِ ناآشنا و نزديكانِ دور و مسلمانانِ مشرك ودوستانِ بيگانه در سيماي علي‌شناس او از روح خويش مي‌زدايد. (م.آ.13/102)

-  همه‌ي هيچكس‌ها بر سرم مي‌ريزند. (م.آ.33/797)

-  خداوندا ! آنان را به بندگيِ آزاديبخش عبادت خويش آزادي ببخش‌. (م.آ.8/128)

- كلمات عاجزند كه احساس شگفت مرا نسبت به او تعبير كنند. يك نوع غيظِ دوست داشتن‌.(م.آ.33/1016)

-  او را مي‌بينم كه صورتش را بر روي سينه‌ي روحم گذاشته و از شدت دوستي و خشم و غيظِ محبتفشار مي‌دهد. ديده‌اي دختر بچه‌اي را كه گاهي از جنون محبت‌، صورت پدرش را چه جور گاز مي‌گيرد كه خوني مي‌شود؟ اين‌ است غيظِ دوستي‌، خشمِ مهربان‌. (م.آ.33/273)

-  چه رنجِ لذتبخشي است‌. چه مستي‌اي دارد ايثار! هر چه دردناك‌تر، شيرين‌تر. (م.آ.13/512)

-  آري برادر! اين است نظا‌مي‌ که در آن زندگي ‌مي‌کنيم. ظلم بر پايه‌ي عدل! ظلمي‌ عادلانه! (م.آ.32/276)

-  از خا‌مي‌ اين پختگان بنام در عجبم‌. (م.آ.13/97)

-  در ذلتِ آبرومند خود فرو رفته‌اند. (م.آ.13/84)

 

ب‌) جملات متناقض‌نما يا پارادوکس که در اصل از واژه‌ي يوناني Paradoxon مشتق شده‌ و مركب از Para به معني مقابل يا متناقض با و Doxa به معني عقيده و نظر است‌ (چناري، 1377، ص13). يعني مواردي كه هر چند واژه‌هاي متناقض به صورت تركيب نيامده‌اند ولي در جمله‌ چنان قرار گرفته‌اند كه مفهوم متناقض به ذهن تبادر مي‌كنند، مانند مثال‌هاي زير:

-  زينب‌! زني كه وقتي حسين به سوي مرگ هجرت مي‌كند شويش را طلاق مي‌گويد تا براي اسارت در راه جهاد آزاد باشد. (م.آـ.8/117)

-  غيبتي بود كه در برابرش حضور داشت‌. (م.آ.13/62)

-  علي به فقر، غنا و استغنا داده است‌. (م.آ.13/118)

-  شاگردي بودم كه از همه‌ي معلم‌هام باسوادتر بودم و از همه‌ي همشاگردي‌هام تنبل‌تر. (م.آ.33/12)

-  طواف‌: ثبوت ابدي و حركت ابدي؛ ثبات‌، حركت و نظم‌. (م.آ.6/67)

-  خوشبخت‌، بدبختي است كه آدم بودن خويش را پاك از ياد برده است و بدبخت‌، خوشبختي است كه رنج بودن را هم چنان حس مي‌كند. (م.آ.13/659)

-  تنها در نفي خويش به اثبات مي‌رسي‌. (م.آ.6/69)

-  چه رنجي است لذت‌ها را تنها بردن و چه زشت است زيبايي‌ها را تنها ديدن و چه بدبختي آزاردهنده‌اي است ‌تنها خوشبخت بودن‌. (م.آ.13/41)

-  صميمانه‌ترين نامه‌ها، نامه‌هايي است كه به «هيچ‌كس‌» مي‌نويسيم‌. (م.آ.13/246)

-  آدم‌هايي «پر از هيچ‌» و به تعبير علي بزرگ «اشباه الرجال و لارجال‌». (م.آ.13/286)

-  احساس مي‌كني كه هيچ نيست‌. فقط او هست و تو عدمي‌؛ عد‌مي‌كه وجود خود را حس مي‌كند يا وجودي كه ‌عدم خويش را حس مي‌كند. (م.آ.6/73)

-  همان ناشناسي كه دلم را با او آشنا مي‌يافتم نگذاشت تا با اين آشناها كه دلم با آن‌ها بيگانگي مي‌كرد بمانم‌. (م.آ.13/201)

-  كتاب‌هايي نيز هست براي ننوشتن و من اكنون رسيده‌ام به آغاز چنين كتابي كه بايد قلم را بشكنم و كتابي را آغازكنم كه نبايد نوشت‌. (م.آ.33/306)

-  بعضي آدم‌ها وقتي غايبند بيشتر هستند تا وقتي كه حاضرند. اين‌هايند آدم‌هايي كه گاه مخاطب حرف‌هايي قرار مي‌گيرند كه نبايد خود بشنوند. (م.آ.13/560)

-  چه جمعيت‌هاست در خلوت تنهايي خويش‌. (م.آ13/221)

-  رود ناآرام‌، از عطش‌، سيراب‌. (م.آ.33/825)

-  جبري كه خود اختيار كرده‌اي‌. (م.آ.6/73)

- كوير، آنجا كه همواره طوفان‌خيز است و همواره آرام‌. هميشه در دگرگون شدن است و هيچ چيز دگرگون‌ نمي‌شود. (م.آ.13/278)

پر بسامدترين زمينه‌ي متناقض‌نمايي در اين آثار، ميان سكوت و سخن‌، سكوت و شنيدن و حرف و نگفتن وجود دارد كه ‌به مواردي از آن اشاره مي‌كنيم‌:

-  من هيچ كلمه‌اي براي گفتگوي با تو شايسته‌تر از سكوت نيافته‌ام‌. (م.آ.13/215)

-  خداوند نعمت بزرگي كه به آدم‌ها داده است اين است كه از شنيدنِ سكوت عاجزند. (م.آ.13/316)

-  صدايِ سكوت را به خوبي مي‌شنوي‌. (م.آ.6/122)

-  عقده‌ي گفتن‌هايِ مسكوت را در اين نگفتن‌هايِ ملفوظ تسكين بخشي‌. (م.آ.13/30)

-  عميق‌ترين و زيباترين جمله‌اي كه علي در سراسر عمرش گفته است همان بيست و پنج سال صبر و سكوت ‌دردناك اوست‌. چه بسيارند كساني كه هميشه حرف مي‌زنند بي‌آن كه چيزي بگويند و چه كم‌اند كساني كه حرفي ‌نمي‌زنند اما بسيار مي‌گويند. (م.آ.13/365)

-  گوش‌هاي او حرف‌هايِ ساكت را مي‌شنود. (م.آ.33/79)

-  سرمايه‌ي هر دلي حرف‌هايي است كه براي نگفتن دارد. (م.آ.13/53)

-  سكوت چه خوب حرف مي‌زد و ما گوش مي‌كرديم و خاموش بوديم‌. (م.آ.13/225)

-  شما اي گوش‌هايي كه تنها گفتن‌هاي كلمه‌دار را مي‌شنويد، پس از اين جز سكوت سخني نخواهم گفت و شما اي چشم‌هايي كه تنها صفحات سياه را مي‌خوانيد پس از اين جز سطور سپيد نخواهم نوشت‌.(م.آ.33/307)

-  تا سحر نشستيم و به سخنِ سكوت گوش بستيم‌. (م.آ.13/424)

-  با هم سخني براي گفتن نداشتيم‌، نه‌، سخناني براي نگفتن داشتيم‌. (م.آ.13/423)

-  در ميان هياهوي غرش دريا، سكوت دريا را كه هيچ گوشي نشنيده بود، شنيد و جز او كه سكوت را مي‌شنود. (م.آ.13/484)

-  تو مي‌تواني تصور كني كه درد آن‌كه چنين سكوتي را نه تنها مي‌شنود بلكه چنين سكوتي را مي‌گويد، چيست‌؟ (م.آ.13/316)

-  زبان ويژه‌اي كه اين حرف‌ها را بيان مي‌كند، يك نوع «سكوت‌» است‌. (م.آ.13/573)

برگرفته از:پایان نامه کارشناسی ارشد مریم حقی دانشجوی دکتری ادبیات فارسی دانشگاه اصفهان   (عنوان پایان نامه:سبک نثر ادبی دکتر شریعتی)

--------------------------------------------------------------------------------------------------------------

اقتباس ازویبلاگ گروه ادبی-هنری پرخچه

چگونه مي توانم داستان بنويسم - مهدي بهروزي


 

داستان چه كوتاه و چه بلند از لابلاي تفكر و نوع نگاه نويسنده اش به مسائل پيرامونش سرچشمه مي گيرد و اين نه تنها تعريفي براي خلق يك داستان كه تعريفي براي خلق هر اثر هنري است.
در اين نوشتار زياد به جنبه هاي خلق هر اثر هنري كاري ندارم بلكه به صراحت مي خواهم به خودم يادآوري كنم كه چگونه مي توانم يك داستان بنويسم.
يادآوري اول
به خودم بايد متذكر شوم كه من براي چه چيزي داستان مي نويسم؟ آيا هدف من از داستان نوشتن صرفا نوشتن براي خودم است و يا اينكه قصد و نيتم از نويسش آن است كه ديگران نيز داستان من را بخوانند.؟
اگر فقط براي خودم به هر دليلي داستان مي نويسم اين يادآوري هيچ كمكي به من نمي كند اما اگر قصد دارم تا داستاني كم عيب و نقص بنويسم تا ديگران هم آن را خوانده و از آن لذت ببرند بايد نكاتي را حتما رعايت كنم.
اينكه گفتم داستاني كم عيب و نقص از اين روي است كه برترين داستان هاي دنيا و حتي شاهكارهاي ادبي هم به گونه اي دچار عيب هستند و داستاني مقبول تر و مورد پسند تر است كه از عيب و نقص كمتري برخوردار باشد.
حرفي براي گفتن دارم
قبل از اينكه شروع به نوشتن داستان كنم ابتدا بايد تكليفم را با خودم روشن كنم كه آيا حرفي براي گفتن دارم؟ آيا مي توانم چيزي را روايت كنم كه به درد ديگران بخورد؟ آيا انقدر از قدرتي خلق و ايجاد برخوردار هستم تا آنچه را كه در ذهن دارم به روي كاغذ بياورم؟ آيا آنقدر تجربه دارم كه بتوانم آنها را براي ديگران به نگارش در بياورم؟ وقتي توانستم به اينگونه سئوال ها پاسخي در خور دهم آنگاه مي توانم شروع كنم به نوشتن يك داستان.
دايره واژگاني
نويسنده خوب نويسنده اي است كه از تعداد لغات بيشتري در نوشته اش استفاده كند. به تعبير ديگر در نوشته (اينجا منظور داستان است) بايد از لغات تكراري اجتناب كرد و براي تنوع و ايجاد تصويرهاي بديع و تازه از لغات بيشتر و بعضا به جاي تكرارها از مترادف ها و هم خانواده ها استفاده كرد. براي اين منظور نويسنده اثر مي بايست از مطالعات قبلي زيادي بهره گرفته باشد. نويسنده همواره بايد بخواند و بخواند. داستان، شعر، روزنامه و مجله و حتي ديدن فيلم و شنيدن موسيقي به افزايش محدوده دايره واژگاني يك نويسنده كمك فراواني مي كند.
كسب تجربه
به هر حال هر نويسنده اي در داستانش موقعيتي را به خواننده نشان مي دهد. پس بايد يا خود اين موقعيت را تجربه كرده باشد و يا اينكه از تجربه ديگران براي شرح و بسط آن موقعيت مطلع باشد. براي اين كار بايد به همه تجربه هايي كه از بدو تولد با آنها برخورد داشته باشد با ديد يك روايتگر دست به ياد آوري بزند و در كنار آن همواره با مردم و دنياي اطرافش در تعامل باشد. به نوع نگاه اطرافيان به موضوعات مختلف دقيق شود. در سير تحول مسائل پيراموني مطالعه كند و در نوشتن داستان هايي كه نياز به تصوير كشيدن تجربياتي دارد كه تخصيي هستند يا مربوط به قومي ديگر و يا جنسيتي ديگر هستند نويسنده بايد اطلاعات كاملي را پيرامون آن موضوع از طرق مختلف بدست بياورد اين بدست آوردن اطلاعات مي تواند از راههايي نظير خواندن كتابها و جزوات و متون مربوطه باشد و يا گفتگو با آدم هايي كه بر آن موضوع (ـات) تسلط كافي دارند و در آن صاحب نظر و يا صاحب تجربه هستند.
انتخاب زبان و لحن مناسب
براي نوشتن يك داستان بايد توجه داشت كه لحن مناسب فضاي داستان استفاده كرد. بايد طوري داستان را نوشت كه اولا زبان روايتگر با موضوع داستان و صحنه و مكان ها همخواني داشته باشد و از طرفي انتخاب زبان روايت براي خواننده از پيچيدگي هاي گمراه كننده برخوردار نباشد. در حقيقت ضمن آنكه بايد توجه كرد كه لحن با فضاي كلي و فضاهاي مقطعي ناهمگوني كلامي نداشته باشد همچنين بايد در نظر داشت كه تكلف هاي بيجا خواننده اثر را به دردسر نياندازد. اگر داستان براي مخاطبان عام نوشته مي شود سادگي و رواني زبان و لحن از نقاط قوت آن نوشته خواهد بود.
زمان ها و مكان ها
در ابتدا بايد توجه كرد كه نوشته قرار است در چه زمان ها و چه مكان هايي رخ دهد. بر همين اساس بايد توجه كرد كه جملات دراري فعلهايي باشند كه روايتگر زمان مورد نظر نويسنده باشند. داستان بايد در زماني و يا زمان هايي روايت شود كه شخصيت و يا شخصيت هاي داستان در آن حضور دارند كما اينكه مي توان براي جذاب شدن داستان از تو رفتگي هاي زماني هم بهره برد اما بايد توجه داشت كه افعال با زماني كه در حال روايت است همخواني نگارشي و مكاني نيز داشته باشد.
تصوير سازي ها نيز بايد با نوع نمايش و مواجهه با مكان ها نيز همخواني داشته باشد.
راوي
روايتگر يك داستان راوي آن است. نويسنده بايد فكر كند كه چه كسي قرار است داستان را روايت كند. بر اساس اينكه چه كسي داستان را روايت مي كند بايد از نوع نگارش مخصوص به آن هم بهره گرفت. اگر داستان را سوم شخص روايت مي كند تمامي فضا سازي ها از ديد سوم شخص است و اگر اول شخص بيان كننده و پيش برنده داستان است بايد نوع تعاريف و تصوير سازي ها منطبق با ديد اول سشخص باشد. هركدام از اين موضوعات نوع نگاه منحصر به خودش را مي طلبد كه من به عنوان نويسنده داستان بايد آن را در نظر بگيرم.
البته داستان هايي نيز وجود دارند كه هم توسط اول شخص و هم توسط سوم شخص روايت مي شوند كه اين به هنر نويسنده در بكار گيري جملات و زمان سازي ها و مكان سازي ها و تصويرسازي ها برمي گردد.

عناصر و اجزاء
براي نوشتن يك داستان بايد عناصر و اجزاي درگير در داستان را از ابتدا در نظر بگيريم و به مرور و با توجه به پيشرفت داستان آن را با چينشي مناسب و منطقي وارد داستان كنيم. اين عناصر و اجزا شامل اجسام، موقعيت ها و مكان ها و همچنين شخصيت هاي مختلف هستند. داستاني موفق خواهد بود كه ورود عناصر و اجزا در داستان به صورتي هوشمندانه و با برنامه ريزي همراه باشد.

شروع داستان
شروع داستان مهمترين بخش داستان است. داستان هاي درخشان معمولا شروعي درخشان داشته اند. بايد از تصويرسازي هاي بديع و روح نواز براي شروع داستان استفاده كنيم. يك گره اساسي كه خواننده را تا آخر داستان درگير خود كند و يا يك گفت و شنود استثنايي از عواملي است كه خواننده را به پيگيري داستان ترغيب مي كند. پس هر چه انرژي داريد در ابتداي داستان به كار بگيريد تا خواننده را از همان ابتدا به داستانتان جذب كنيد.

گره و گره گشايي
اصولا خوانندگان داستان مي خوانند تا با چيزي آشنا شوند كه تا كنون نسبت به آن اطلاعي نداشته اند و يا اينكه داستاني را مي خوانند كه در آن بتوانند به فكر كردن بپردازند. ايجاد گره و گره گشايي به موقع در داستان، لذت خواندن را به خواننده القاء مي كند. البته بايد توجه داشت كه گره ها در خدمت داستان باشند و گره گشايي ها نيز در زمان و مكان مناسب انجام شود. به عبارت ديگر داستاني موفق است كه معمايي (هايي) را در ذهن خواننده ايجاد كند. اين نكته باعث مي شود تا خواننده براي ادامه داستان حدس هايي بزند. حال ممكن است حدس هايش درست از آب در بيايد و يا نيايد.

ايجاز
داستاني موفق است كه از اطاله كلام خودداري كند. براي اين منظور من نويسنده بايد تمام خلاقيتم را براي ايجاز و خلاصه گويي مناسب و موفق به كار بگيرم. ايجاز به ضرب آهنگ حركتي داستان كمك مي كند. البته بايد توجه داشت ضرباهنگ داستان نه بايد تند باشد و نه كند، بلكه روند توالي اتفاق هاي داستان بايد از ضرباهنگي مناسب و متناسب برخوردار باشد. نه خواننده را در پيگيري خسته كند و نه اينكه آنچنان تند باشد كه خواننده اصلا متوجه رويدادها نشود.

پايان
همانگونه كه شروع داستان مهم است، پايان آن نيز اهميت فوق العاده اي برخوردار است. اينكه برخي اعتقاد دارند پايان داستان بايد خلاصه باشد را زياد قبول ندارم اما به اين اعتقاد دارم كه ايان داستان بايد در خدمت اتفاقات داستان باشد، حال اين نويسنده است كه بايد تصميم بگير پايان داستانش را خلاصه و مفيد عرضه كند و يا طولاني و با تصويرسازي هاي زياد.

يادآوري دوم
همواره بعد از نوشتن داستان بايد داستان را دوباره و چند باره خواند. مطمئنا بعد از پايان گرفتن نوشتن داستان با خواندن مجدد آن به نكاتي برمي خورم كه بايد اصلاح شود. اين اصلاحات بايد در خدمت داستان باشد. گاهي نياز است جملات را حذف كرد. گاهي بايد جملاتي را به داستان اضافه كرد و گاهي نيز نياز است افعال و جملات را ويرايش كرد. داستان موفق داستاني است كه دوباره خواني شده و ضعفهايش برطرف گردد.

تذكر

در پايان بايد متذكر شوم اين نوشته برگرفته از هيچ مقاله و يا متن خاصي نيست بلكه يادآوري هاي بنده از اساتيد گرانقدرم در كلاس هاي قصه نويسي و متن هايي است كه به صورت پراكنده مطالعه كرده ام. قطعا اين نوشته راهنمايي دقيق براي نوشتن داستان نيست بلكه راهنمايي است كلي كه مي تواند در نوشتن يك داستان تا حدودي موثر باشد.

پايان

موقعيت جغرافيائي ولسوالي ورسج

 

ولسوالی ورسج یکی از ولسوالی های کوهبند وبزرگ از نظر مساحت بوده ودر منطقه استراتیژیک واقع شده است که همزمان چهار نقطه وصل با ولایات همجوار دارد. اين ولسوالي با فاصله 95 كيلومتر دورتر ازمركز تخار قرار داشته و داراي بهترين موقعيت سياهي وتفريحي است كه با داشتن بهترين منبع آب يكي از جمله ولسوالي هاي ولايت تخار بوده واز هرنگاه قابل تعريف وتمجيد است.

چمن دری حویلی:  این منطقه سبز و وسیع به نام قرغ (چمن) سرشخ ،چبريك ومكتب- درسه طرف محل طلاقي دودرياي بزرگ تگاب ميانشهر وقوندز – درساحه وسيعي كه بين قراء درحويلي سرشخ، ورچن وبازار فعلي ولسوالي ورسج – در52 كيلومتري جنوب شهر فرخار موقعيت يافته چمن خانقاه گفته مي شود . ازاين سه ساحه ،درحويلي به سبب آنكه وسعت بيشتر وسرسبزي بيشتري دارد وآب دودرياي يادشده درهمين جا روي هم مي ريزند موردتوجه زياد مردم محل وسياحين قراري دارد . هم چنان از وسعت وزيبائي كه اين محل دارد اكثر مجالس بزرگي قومي ودولتي در آن برگزار مي شود. از ويژه گي هاي ديگري اين محل آن هم درعرصه زراعت وباغ  داري: داشتن يك نوع لوبياي سرخ وميوه هاي سيب، ناك، زردآلو، بادام وغيره است كه مانند آنها از نظر رنگ وطعم ديگر ميوه درسطح منطقه وساحات پيراموني ،سراغ نمي شود.

جنگل مزدشت: اين جنگل دردوكيلومتري شمال ولسوالي ورسج واقع است ،جاي كه ازمصب ورود طلاقي رودخانه ترشت به درياي ميانشهروقوندز كه هر سه تشكيل دهنده درياهاي بزرگ ورسج هستند 400 متر به طرف جنوب فاصله دارند باوجود آنكه طي سالهاي متمادي موج وخيزش هاي موسمي دريا گستره بزرگش را به جزاير كوچك تقسيم ،جاهاي را شين زار جاهاي را كج و پيچ خورده ،بستر خود ساخته است ساحه تفريحي وقابل گشت وگزار آن هنوز هم بالغ بر50 هكتارزمين همواراست كه بخش هاي زياد ازآن زير پوشش بوته هاي زينتي خار ودرختان جنگلي بيد، گز وايرغي قراردارد.

درحقيقت ولسوالي ورسج رابه چهار تگاب (دره )تقسيم مي كنندكه  از دره هاي معروف اين ولسوالي عبارت است از:

1- دره ترشت : اين دره در انتها متصل است به ولايت بغلان است که يكي ازدره هاي معروف اين ولسوالي بوده كه باداشتن بهترين ذخيره آبي مناطق سر سبز وشاداب بوده كه بيننده را مجنون خود مي گرداند اين دره با داشتن درياي بزرگي كه به نام درياي ترشت ياد مي شود واين دريا ازپارچه ها وشاخه هاي مختلف تشكيل شده است كه درهر جاي آن درختان مثمر وغير مثمر موجود است.

يكي ازمناطق سرسبز اين دره عبارت است از پجانگ ،وند وخروان رامي توان نام برد. كه درقسمت هاي آخري دره ترشت –درجوار جلگه هاي كوتل فرينگ –نقطه كه ساحات مركزي تخاروبغلان را ازهم منفصل مي سازد. به فاصله هاي دور ونزديك به وسعت كم وزياد وفراز نشيبي هاي متفاوت كه كلاًچهار يا پنج دره فرعي رادربر مي گيردكه به نام هاي دره يشكو، سرخ سنگ،پنجابك، وند وخروان در صدها هكتار زمين تفريحگاه هاي ييلاقي زيادي موجود است كه هريك ظرفيت جابجاي پرورش چراندن وسيرائي ده ها گله ورمه گاو وگوسفند وجايگزيني ده ها دسته سياح وميله رو ديگررا درخود دارد. كوتاه سخن اين محل ها چنان سبز زيبا وخوش منظره بوده ودوروبرشان را گل ها وبته هاي زينتي بلندي گرد كرده است. شاعری گمنام بنام شمس فخری در مورد ورسج اینرا گفته است:

                 ببین که قبۀ تعظیم او کجا باشد           چو هست کیوان صد پایه زیرش از ورسیج

2- دره ميانشهر: اين دره كه يكي از مناطق سياحتي است سالانه مردمان رابه خود جلب نموده ودرحال حاضر از هر جاي وكناري به خاطر ميله وتفريح به آنجا مي روند ويكي از بزرگترين جاهاي سياحتي آن حوض وغنان بوده كه منبع خوب دريايي اين دره مي باشد.

          اين دره راه پياده روي است بين ولايت پنجشير وتخار كه درسابق بهترين راه براي رفت وآمد مردم كه نسبت مشكلات ها ومسدود بودن راه هاي عمومي وبه خاطر امنيت داشتن كه اين مرزبوم منطقه امنيتي بوده ومردم با اوردن مهمات واسلحه ومواد غذائي خودرا ازهمين راه به دست مي آوردند.

اين دره ازشاخه هاي خورد وبزرگ تشكيل گرديده است كه با داشتن بهترين سرچشمه ها، علفزارها وكوهاي سر به فلك كه براي نگهداشتن مواشي جاي بهتر وخوبتر بوده كه يكي از شاخه ها ي آن بنام دره مخو وده جنگلك ياد مي شود.

 حوض وغنان: ديگر ازجاهاي كه ازنظر سياحتي بسيار مهم وپراهميت است ونيز به وسيله موتر با طي كردن 125 كيلومتر ازمركز تخار نيز مي شود بدانجا رسيد حوض وغنان است كه درانتهاي دره ميانشهر يادره متصل به تگاب وا ر قرار دارد.

 جايكه نقطه اخر آن كوتل زرد.توأم باكوتل هاي پيراموني دريچه انجمن وغيره حد فاصل ميان ولايت تخار،بغلان ،پنجشير وبدخشان است.

اين حوض كه تقريباً 1600 متر طول 650 متر عرض وتا 300 مترعمق دارد. از نظر بزرگي واهميت كمتر ازبند اميردرباميان وبندسلما درهرات نيست.

حوض يادشده درميان مردم حوزۀ شمال شرق كشور وبسياري ازولايات ديگر وحتي درميان توريست هاي خارجي واروپائي ازشهرت خوبي برخورداراست وتا قبل ازانقلاب وشروع جنگهاي داخلي همواره به آن سرميزدند. دراين اواخر با آمدن امنيت نسبي درمنطقه ووصل گرديدند سرك به آن بيشتر ازپيش ارزش واهميت پيداكرده است.

مردم درجريان سال به ويژه درفصل گرما وتابستان ها زمان جنوني دريا ها وخيزش اب حوض از براي آنكه عطش وشفتگي خودرا ازبابت گردش هاي تفريحي ، تماشاي مناظر وزيبائي هاي طبيعت فرونشانند. به وسيله موتر وبا پاي پياده جوقه جوقه به آن حجوم مي آورند.

سدي كه درجانب راست حوض قرار دارد به گونه طبيعي از  سنگهاي بلند، پهن وگردي ساخته شده است كه به ضخامت وبزرگي آنها ديگر سنگي را درمنطقه نخواهد ديد.

حوض برعلاوه سگ آبي وحيوانات ديگري كه دارد ودر درون آن موجود است داراي يك نوع ماهي خاص وقد كوتاهي است كه مثل آن از نظر طعم ، لذت ، زيبائي ونيرو بخشيدن به بدن وعضلات، ديگر ماهي يي درآبهاي بالا وپائين آن وساير جاها وجودندارد.

در500 متري شمال حوض به اصطلاح زيرانبه (سنگزار ) به نام انگم آب جنگل سبز وعلفزار زيبائي وجوددارد كه درشرقش چشمه آب سرد است واز سراشيبي حوض 400 متر به پائين پله به پله ازلاي سنگها ودرختان آب به زمين فرومي ريزد . از شدت موج،غليان، پرش وبه هم پيچيدن ، انگار، نه آب ونه ريزش ازكوه پل- ازعطاياي خاص خداوندي – چشمه شيرباصفاي است كه او براي رفاه بنده گانش از آسمان فروريزانده است.

 هم چنان به فاصله هاي دور ونزديك درقسمت هاي جنوبي وجنوب شرقي حوض، به نام قرغ ينگي (يگي ازقراء وغنان ) دشت كار ، هجدره (هجده دره ) وراوه گان ،چمن وسبزه زار وآهو غزالان ومحل پرواز شاهين وعقاب هااست . البته اينها ازمهرك ومشوقهاي ديگري هستند كه برگشت دوباره هر سياح وزاير رابه حوض ومنطقه حتمي ومسجل مي سازد .

جذابيت وگيرائي محل ،صرف از موجوديت حوض درآن نيست بل زيبائي هاي ديگري هم دارد كه ريزش آب از دره ها وموجوديت اقسام درختان سبز وخرمي مي باشد كه دور وبرمنطقه وكوه ها رافراگرفته است.

ازاين عناوين درشت كه بگذريم ، در هرشاخچه دره ورسحج وفرخار ، چون: دره خرماب،سينگان، لجده ، مشتان،كوتو، يخچن،يسكين، ايمند، انوي ، مخو،ايل سير،خجو ،شلخو ، يغزو وغيره چمن زارهاي پرآب هموار وگستردۀ ست كه همه خوبي ها ومزاياي يك محل تفريحي معياري واستندرد ازنوع روستائي آنرا دارامي باشند چنانچه گذشت سياح وميله روز ماني گفته هارادرك وبه واقعيت اين اماكن خوشروي پي مي برد.

كه حضور فزيكي خودرا در آنها بيابد ودست كم يكبار نظاره شان كنند اگر گفته ها روي اين موضوع فرموله گردد درسرزمين افغا نستان بعد ازدره هاي كنر ، نورستان ولغمان دره فرخار ...ازطبيعت ونشانه هاي جنت زمين  - دنيا نقات ، اشيا وعناصر ارزش مندي را دارد كه ديگرجاها كمتر دارد .  استفاده ازخوراكي ها ، هوا ،فضا وسير درزمين آن به روح شادي مي آورد وبه بدن نشاط .درعوض غم وغبارها را از دل مي چيند وناراحتي ها را ازروان ميزدايد .

 طبيعتاً از چنين چيزها ي ،نگاه به چشمه هاي سيال، درياهاي خروشان وميادين سبز ، بوئيدن گلها ، ميل ازميوه هاي لذيذ ورنگا رنگ وسفربه آنها روح وتن را از فرسوده گي وازفرو رفتن در اظطراب وخود خورده گي ها درامان مي دارد وبه آنها نشاط دوباره مي بخشد .

3- تگاب قوندز وتگاب وار : درجنوب آب پيوه آخرين قريۀ موجود در دره قوندز كه تقريباً 140 كيلو متر ازشهر تالقان مسافت دارد، بنام تگاب وار ساحه سبز وپرآب وعلف وچشمه زارهاي قشنگ وجودداردكه به مثل اش از نظر وسعت وزيبائي نمي شود ديگر باغ وچمني را دركل منطقه واطراف آن مشاهده كرد ، به بیان ديگر این يك دره بزرگ باكشاده گي زياد تراز50 هكتار زمين كه صدها دره وناوچه خوردوبزرگي ديگري را درخود دارد و4/3 حصه آنرا درخت، جنگل وبته هاي كوهي پوشانيده ، چمن تفريحي وپارك است . چنان يك نقطه ومحل زيباي كه ازدره هاي سبز وازفراز هر شخ وكوه وآبشاران بلند، آب به زمين فواره مي كند وبه عبور ازروي سبزه ها وزير وكنار درختان بيد، سفيدار، ارچه وغيره.

درآنها ودر هر تنگا وپهنا آبهاي ديگري كه ازهر طرف ازدرون جنگل، بوته وسنگها، باغلغله وپيچ وتاب بيرون مي آيد وبه گرد چمن ها دور مي زند . ماهي هاي خال دار- كه داراي خال هاي سرخ وسياه مي باشد – در گردش وموج است .آنسو نيزفضاي معطر ازبوي گل وگلبرگها بوده ودرهر طرف ناله مرغان طنين افگنده است . آنگاه كه شمال هاي ملايم زيروبالا (شمال وجنوب ) به برگ وغنچه هاي نازك درختان مي وزد وآنها را پرپرمي كند.

 خلاصه از يك چنين بوستان وباغستان بزرگي كه همه خوبي ها وزيبائي هاي دنيا را دارد ونماد بهشت ذندگي دراين عالم است،يك زبان وقلم آيا مي تواند تمام جزئيات آن خوبي ها ومسائلي راكه شايسته بيان اواست ، درست رقم بزند وچهره واقعي اش را به نمايش بگيرد كه آن عبارت از منطقه تگاب وار است .

  4- دره ايمند: اين دره كه درجنوب شرق اين ولسوالي موقعيت دارد يكي از دره هاي است كه بزرگترين منبع آب ولسوالي ورسج را تشكيل مي دهد وبا داشتن منطقه وسيع وبزرگ وبا فاصله 150 كيلومتر دورتر ازمركز تخار است كه نسبت به شهر اين ولسوالي سرد بوده كه در قسمت هاي اخير اين دره منطقه بسيار وسيع وبزرگ است فقد درماه تابستان مي توان دراين وادي رفت وآمد كرد.

اين دره به 366 شاخه خوردوبزرگ تقسيم مي شود كه هركدام از اين شاخه ها داراي آب هاي جاري بوده است . در واقع گفته مي توانيم كه اين درياي بزرگ كه در اين دره وجوددارد ازهمين 366 چشمه تشكيل شده است . دراين دره مردم براي نگهداشت مواشي خود وبا داشتن مناطق سرسبز وعلفزار به اين دره مي روند كه درحدود تقريباً6000 تا 8000 مواشي مردم درطول سه ماه يا چهارماه را دراين دره پشت سر مي گذرانند. ناگفته نبايد گذاشت كه دراين دره سه حوض وجود دارد كه از بزرگترين اين حوض ها حوض نار را مي توان نام برد . كه باداشتن تقريباً1400 متر طول درحدود 500 متر عرض و250 متر عمق در بلند ترين قلعه اين دره وجوددارد كه اين حوض است كه  از وحشت وهیبت آن هيچ كس به نزديك آن رفته نمي تواند . هم چنان در اين دره معدن وجود داردكه نسبت دوري راه ونبود هواي مناسب درطول سال ونداشتن جاده هاي ترانسپورتي وباعميق بودن اين معدن در زير كوه سرمایه گذاران آنقدر به آن توجه ندارند. قابل توجه است كه درسال 1386 و1388 يك تعداد مردم براي پاليدن اين معدن به اين محل رفتند. اما از اثر سردي هوا به موفقيت نه رسيدند. اين جاهاي پراز نشاط وداشتن بهترين آب سرد وموقعيت جغرافيائي مناسب درطول سه ماه مردم را به سوي خود جلب نموده است .

این دره از منطقه وسیع يا  دره پر از آب است كه به نام آب شمندره يادره شمندره ياد مي شود كه بيشترين ووسيع ترين مناطق سر سبز وبيشترين مناطق يخ بند درطول سال بيشترين مردم در اين منطقه مواشي خودرا  درطول سه ماه نگاه مي دارند .

اما متاسفانه بايد گفت كه به غير ازمنطقه به نام مزار وشينگو ديگر بيشتراز آن زراعت نمي شود . وديگراز آثار تاريخي آن سه دانه سنگي است كه مانند اژدها دراين دره افتيده است .

از منطقه سرسبز ديگري که مردم درآنجا ييلاق مي روند مي توان چگان مغزار (يا چنار مغزار )را نام برد. وشاخه هاي ديگري هم دراين دره وجود داردكه به نام هاي مختلف ووسعت هاي مختلف است . واز بزرگترين  منبع آب اين دره آب عروس را مي توان نام برد.

درپايان نام چند دریای ازدره هاي پر آب اين منطقه:

1-           آب عروس

2-           آب چپدره

3-           سرخ آب

4-           آب شمندره

5-           آب مزار خواجه حسين جان ولي

6-           آب شينگو

7-           آب قلات

8-           آب  چشمه سرقاق :كه يكي ازسرد ترين آب دراين منطقه مي باشد.

 

كوه هاي ولسوالي ورسج :

ولسوالي ورسج كه ازچهار طرف به كوه محاط است وتنها را هي كه با موتر ازآن به سهولت عبور مي كند همين راه (مسیر) فعلي است كه  مردم اين ولسوالي را به ولايت تخار ارتباط مي دهد.

 وراهي ديگري هم دراين ولسوالي وجود دارد كه با طي كردن يك كوتل به ولسوالي فرينگ ولايت بغلان رفت وآمد مي شود كه بيشتر از اين دره مردمان دره ترشت استفاده مي كنند.

همين قسم راهي ديگري وجود داردكه تا حال سرك موتربر آن جور نشده است اين راه كه  ولسوالي ورسج يا ولايت تخار را به ولايت پنجشير  وصل می کند.

اگر چه قسمت زياد اين كوه ها از شخ (سنگ ) هاي خورد وبزرگ پوشانيده شده است اما نسبت نداشتن خاكهاي خوب كه اين مردم به روي آن كشت للمي نمايند قابل تطبيق نيست بايد ياد آورشد كه مردم اين ولسوالي از بته هاي اين كوه به حيث مواد سوخت درطول سال استفاده مي كنند . كوهي كه زمين هاي للمي درآن وجود دارد درقسمت ها ي دره ترشت ،دره پست آب ودره كوتومي توان مشاهده كرد .

اين كوها با د اشتن بهترين پرنده هاي خوش الحان مانند: كبك،گنجشكان كوهي، چرده وغيره پرنده هاي زيبا توجه سياحان را به سوي خود جلب نموده است .

از بزرگترين كوه هاي اين ولسوالي كوهي است به نام كوهي ساره كه در2 كيلومتري شهر ورسج (خانقاه) موقعيت دارد. وكوهي بزرگ فاقد زمين هاي للمي بوده وخاك خوب براي زراعت للمي ندارد وچيزي كه قابل يادآوري وجالب است اين كه ازاين كوه ها مردم براي دريافت مواد سوخت خود از هر نوع بتۀ پوش، آن در طول سال استفاده مي كنند اين كوه ياد شده البته نقطه مرکزی اين ولسوالي بوده اما درقسمت هاي سرحدي اين ولسوالي كوه ها وكوتلي ها ي بزرگي وجود دارد كه كمتر از بعضي كوتل ها در افغانستان نيست از اين كوتل ها هم يكي كوتل زرد وكوتل انجمن است وبزرگترين كوه ها را دره ايمند كه قبلاً ذكر كرديم دارا مي باشد .

دريا هاي ولسوالي ورسج :

سرمنشأ آبهای اين ولسوالي را چشمه سارهاي زيبا وپر طراوت دره ايمند تشكيل مي دهد كه اين چشمه سارها از نقاط مرتفع (پست وبلند ) به زمين فرود آمده به درياي بزرگ تبديل مي شود وبا طي نمودن تقريباً 68 كيلو متر به آب دره ديگري كه به نام دره وار است يكجا مي شود كه اين آب از دو دره خورد وبزرگ كه به نام آب انوي وآب پيوو است تشكيل مي گردد ودر منطقه به نام بوستان سار (سربوستان ) با آب دره ايمند یكجا شده وبا طي نمودن تقريباً 11 كيلو متر راه با آب دره ميانشهر كه منبع اصلي آن حوض وغنان است در نزديك شهر فعلي اين ولسوالي كه به نام پُل اغوغان يا در حويلي یاد میشود وهم چنان "مغزار سری شخ"هم گفته میشود. وبازهم باطي نمودن بيشتر از 9 كيلومتر راه  با آب درۀ ترشت يكجا مي شود كه اين آب در منطقه به نام "پُل ترشت آب" ودر مبدا جاي به نام شمرغ با آب سه درياي يادشده يكجا مي گردد وبعداً به طرف مركز تخار درحركت مي شود.

اين آب ها در زمستان به اندازه كمتر ودر تابستان نسبت داشتن برف هاي دائمي آب اين ولسوالي خيلي زياد شده كه در بعضي اوقات با عث مسدود سدن راه هاي اين ولسوالي مي گردد . وهمچنان باعث تخريب زمين هاي زراعتي در دوطرف دریا تا شهر تالقان مي گردد كه درسال های گذشته باعث تخريب 200 جريب زمين آبي مردم گرديد. ودرین اواخر سدی که در دوطرف دریا از طرف شهر داری ساخته شده است تا حدودی از تخریب زمین های زراعتی کاسته است. ومن الله توفيق 

منبع معلومات:

1- موقعيت جغرافيائي ولسوالي ورسج، مقاله استاد مولوی امان الله غفوری، ولسوال اسبق ورسج.

 2-  تاجیــکان آریــایی وازســـکنه قــدیم وبــومی آریــانــا هســتند، نویشته داکتر صاحبنظر مرادی نشر شده درسایت:http://tajikam.com زیستگاه تاجیکان.

3-     تاریخچه نژادها واقوام درافغانستان ، نویشته  داکترعنایت الله شهرانی ،نشرشده درسایت. www.aqwaam.blogspot.com

4- ذکراندکی ازورسج درلغت نامه دهخدا، نشرشده درسایت .www.loghatnameh.org

5- ویکی پیدیای ولسوالی ورسج

https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%88%D9%84%D8%B3%D9%88%D8%A7%D9%84%DB%8C_%D9%88%D8%B1%D8%B3%D8%AC