تکامل معانی واژه های اشتقاقی افعال غیر صحیح
پوهنمل استاد شریف الله غفوری
استاد رشته زبان وادب عربی پوهنحی زبان وادبیات، تخار
چکیده
اشتقاق یا همریشگی از آرایه های ادبی است که از همریشه بودن واژهها بحث میکند ودر علم صرف، اشتقاق یکی از روشهای معمول واژه سازی در زبان عربی است. واژه های اشتقاقی، از نظر چگونگى حروف اصلى بر دو قسم عمده تقسیم میشوند: صحیح وغیر صحیح (معتل)، و اين تقسيم بندي بر اساس اين وضع شده است که در ريشه اصلي فعل حرف علّت وجود داشته باشد!! وواژههای صحیح بر دو قسماند: سالم و غیر سالم، واژه هاى غیر سالم، یا مهموز اند ویا مضاعف. فعل غیرصحیح در تصریف مانند فعل معتل است، مگر آنکه از قاعده کمی منحرف میشود و این بواسطهی ادغام در مضاعف واعلال در معتل ومهموز می باشد. واین از جهتی است که گاهی یک فعل ممکن است علاوه بر اینکه مهموز یا مضاعف است، معتل هم باشد. قواعدی برای رسا ساختن فعل معتل بوجود آمده است که بنام ابدال، اعلال وحذف یاد میشود.
حکمت این قاعدة در فعل معتل اینست اگر حروف علت (ا، و،ی) در فعلی به کار روند و جزء حروف اصلی آن قرار گیرند تلفظ آن فعل را دشوار میسازند لذا با اندکی تغییر وتحول در این حروف وزن و تلفظ آن فعل آسان تر میشود.
واژههای کلیدی: واژههای اشتقاقی، قواعد افعال غیر صحیح، صحیح ومعتل، تخفیف در افعال.
مقدمه
بحث ساختواژه وتکامل معنای آن در افعال غیرصحیح زبان عربی یکی از موضوعات جدید، دلچسپ وجالب در حوزۀ زبان وادبیات است که همیشه مورد توجه بوده اذهان استادان ودانشجویان را بخود مشغول ساخته است، از آنجا که ساختمان کلمه درین بخشِ از دستور زبان مربوط به صرف (ساخت واژه) میشود. ساختمان واژه ها دارای دو لایۀ تصریفی واشتقاقی است که مطالعۀ آنها تصریفی واشتقاقی نامیده می شود. در «صرف تصریفی» به بخشی از کلمه پرداخته میشود که به نقش نحوی آن تعلق دارد ولی «صرف اشتقاقی» به مطالعۀ خود کلمه، فارغ از نقش نحوی آن، می پردازد. هدف اصلی این نویشتار بیان تکامل معانی واژه های اشتقاقی افعال ناصحیح در زبان وادبیات عرب است.
مفهوم مشتق با آنچه در کتاب های نحوی قدیم عربی به کار رفته متفاوت نیست. اشتقاق گرفتن کلمه ای را از کلمه دیگر، با وجود تناسب معنایی وتفاوت لفظی میان آندو کلمه است. (المزهر سیوطی ج1 ص 277) فعلی که یکی از حروف اصلی آن حرف علّت (و، الف، ی) باشد معتل ودر مقابل فعلی که در ریشه آن حرف علّت نه باشد صحیح نامیده میشود.
وهمچنان در کتاب های قدیمی نقش این کلمه را صرفاً برای واژه ها محدود کرده اند که از فعل گرفته شده باشد. با این بیان واژه های غیر سالم در زبان عربی صرف مضاعف ومهموز نیست بلکه فعل معتل وانواع آنرا شامل میشود که عبارت از مثال، اجوف، ناقص ولفیف است. مثال، اجوف وناقص هم هر کدام به مثالهای واوی ویائی تقسیم میشوند.
از آنجا که واژه اشتقاقی در زبان عربی یافت نخواهد شد که در آن الف حرف اصلی باشد بناء اسم وفعل معتل الالف نخواهیم داشت. در این مقاله شما با انواع افعال نا صحیح (غیرسالم) وتکامل معانی آن آشنا می شوید. ضمن اینکه به طور مفصل به گردان فعل های مثال، اجوف، ناقص ولفیف (البته ثلاثی مجرد) پرداخته میشود وبا نمونه های کلی ومتنوع، روش اعلال کردن اینگونه افعال در زبان عربی، آشنا خواهید شد. از آنجا که معتلات یکی از مباحث پیچیده در زبان عربی است ، لذا حتی الامکان سعی شده که محتوای موضوع به زبان رسا وسلیس وبه صورت بسیار ساده بیان شود زیرا که با ارایه مثالها و تعداد زیادی با نمونه های عملی همراه است، یقینا موجب فهم کامل مطالب می شود.
واژه های اشتقاقیافعال غیر صحیح وکمال معانی آن
در صرف اشتقاقی به آن بخش از ساخت واژه توجه میشود که تعلقدار و فارغ از نقش نحوی آنست، اشتقاق ساختی است که از طریق آن ریز واژه به دست میآید. مثلاً هر گاه گفته شود که «قول> قُل» از قَوَلَی اشتقاقی صورت گرفته است. واز جهتی زمانی که ما در افعال صحیح وسالم، واژه های اشتقاقی آن را با حفظ کلمات می بینیم به ذهن ما همان معانی اصلی آن تداعی میشود. مثلاً: أُنْصُرْ که از یَنصُر اشتقاق شده ومعنای آن در فعل امر طلب کمک از مخاطب است. آیا این پروسه در فعل امر افعال غیر سالم بخصوص فعل معتل که برخی از حروف اصلی آن حذف می شود باقی خواهد ماند یانه! با آنکه برخی از حروف افعال معتل در فعل مضارع وامر حذف می شود امّا معانی آن کامل وثابت بوده وهیچ تغیری در معنای آن رُخ نمی دهد. مثلاً: وَقَی، یَقِی، قِ. «قِ» یعنی از مخاطب خواسته می شود که خود را نگهدارد. این مثال فعل امر حاضر است وهمان معنی را در ذهن تداعی می کند که فعل صحیح انجام میدهد.
واین موضوع مهم از اذهان زبان شناسان جدید زبان عربی غایب مانده وتحقیق صورت نگرفته بود وبا وجود آنکه چندین حروف از فعل معتل در معرض نابودی قرار گرفته وحذف میشود، ولی کاملیت معنایی خود را حفظ نموده ونقص حروف باعث نقص معنی نمیشود، ازینکه یکی از ادیبان قدیم بنام البدر القرافی در کتاب تاج العروس جلد13/310 گفته است "زیادة البناء تدل علی زیادة المعنی ونقصان اللفظ قاصر عن أداء المعنی" (کشاف 1/109) و(العمدة في اعراب لعبد الله احمد جاجه 1/62) یعنی سلامت لفظ باعث سلامت معنی میشود ونابودی لفظ باعث نقصان معنی میشود. درین بررسی مشاهده می گردد که در بسیاری از واژه های اشتقاقی عربی نقص لفظ باعث نقصان معنی نه شده وکاملیت معنایی خویش را حفظ میکند شاید باشد کلمات شاذ ونادر که قول مراد را صدق کند ولی بر تمام کلمات زبان عربی تعمیم داده نمیشود.افعال غیر صحیح (غیرسالم)
افعال غیر صحیح؛ افعالی هستند که یک از حروف اصلی آن همزه، حرف علت و مضاعف باشد واین حروف در تلفظ افعال کندی وثقلتی را بوجود می آورد که این افعال را بنام افعال غیر صحیح مسمی ساخته است. واین دسته از افعال سه قسم اند:مهموز: کلمهى است که در حروف اصلى آن همزه وجود داشته باشد؛ مانند: أَمَرَ سَأَلَ قَرَأَ.
انواع مهموز:
اگر فاء کلمه، همزه باشد، به آن مهموز الفاء گفته میشود، مانند: أمر، واگر عین کلمه، همزه باشد، مهموز العین گفته میشود، مانند: سأل، واگر لام کلمه، همزه باشد، به آن مهموز اللام گویند مانند: قرء. قاعده است که اگر در اول کلمه مهموز دو همزه آمده باشد که همزه دوم ساکن باشد، همزهی دوم به حرف موافق با حرکت ماقبلش قلب میشود. بنابر این همزۀ واژه "سأل" در ماضی، مضارع و امر جایز است که به "الف" تبدیل شود، ومانند فعل اجوف در آن عمل می شودکه تبدیل یافته آن واژه "سأل یسأل سَل" است.
چند نكته در رابطه با فعل مهموز:
* اگر در یک کلمه دو همزه كنار هم بیآیند، اولي متحرك باشد و دومي ساكن، با توجه به حركت همزه تغيير مي كند: مانند: ( أءْ ) به الف تبديل مي شود. أءْمَنَ ( آمَنَ ) و( إءْ ) به ( ي ) تبديل مي شود. إءْمان ( ايمان) و ( أُءْ ) به ( و ) تبديل مي شود. أُءْتِي ( اُوتي ).
تُؤْتِي ( امر مخاطب ): ءْتِ ، أءْتِ، آتِ
تُؤْمِنُ ( امر مخاطب ): ءْمِنْ، أءْمِنْ، آمِنْ
ألَفَ ( بر وزن إفعال ): إءْلاف، إيلاف
* اگر از فعلهاي مهموز ( أكل، أخذ ) امر مخاطب بسازيم با اينكه ابتدا به ساكن مي شوند و بر اساس قاعده بايد يك همزه به اول آنها اضافه كنيم، اين كار را نمي كنيم بلكه همزه خود آنها را هم حذف مي كنيم. مانند: تَأكُلُ: أْكُلْ، كُلْ / تَأخُذُ: أْخُذْ، خُذْ
* فعلهاي مهموز (سَألَ و أمرَ ) به دو صورت امر مخاطب آنها صحيح است و كاربرد دارد، مانند: تَسْأَلُ: إسْألْ ( سَلْ )/ تَأمُرُ: مُرْ ( أُؤمُرْ ) مثال: (إسألوا تفقّهاً و لاتسألوا تَعنّتاً) سَلوني قبلَ أنْ تفقدوني.
* براي نگارش درست همزه بايد نكات زير را مد نظر قرار داد:
الف) اگر همزه در وسط كلمه قرار گيرد و متحرك باشد، همزه متناسب با حركت آن نوشته مي شود: همزه مفتوح روي كرسي الف قرار مي گيرد: سَأَلَ، مسألة
همزه مضموم روي كرسي واو قرار مي گيرد: روُوس، رؤوف، مسؤُول
همزه مكسور روي كرسي ياي كوچك قرار مي گيرد: يَيْئسُ
همزه متحرك اگر قبل از آن ضمه باشد بر روي كرسي واو قرار مي گيرد: مُؤلف، سُؤال، فُؤاد
ب) اگر همزه وسط كلمه ساكن باشد، كرسي همزه متناسب با حركت حرف قبل از همزه مي باشد:
همزه ساكن ماقبل مفتوح بر روي كرسي الف قرار مي گيرد: مَأوي، يَأس،
همزه ساكن ماقبل مضموم روي كرسي واو قرار مي گيرد: مُؤمن
همزه ساكن ماقبل مكسور روي كرسي ياي كوچك قرار مي گيرد: بِئْر، ذِئب
ج) همزه اي كه در آخر كلمه قرار مي گيرد، اگر ما قبل آن ساكن باشد، بدون كرسي نوشته مي شود: جُزء، شيءمضاعف: کلمهى است که دو حرف اصلى آن مثل هم باشند؛ مانند: مَدَدَ فَرَرَ ذَلَلَ.
انواع مضاعف:
مضاعف بر دو نوع است: مضاعف ثلاثی ومضاعف رباعی. مَدَدَ، فَرَرَ وعَسعَسَ، زَلزَلَ.
یادداشت: کلمه صحیحى که نه مهموز باشد و نه مضاعف، سالم نامیده مى شود؛ مانند: کَتَبَ نَصَرَ عَلِمَ.
چند نكته در رابطه با فعل مضاعف:
وقتي در ريشه اصلي فعلي دو حرف تكرار ميشود، به آن مضاعف ميگوييم و چون تلفظ دو حرف متجانس كنار هم گاهي با سنگيني همراه ميشود، لذا با شرايطي، قاعده ادغام را در مورد آنها جاري مي كنيم.
ادغام، يعني در هم كوفتن دو حرف متجانس كنار هم (شرح ابن عقیل4/248).
ادغام كردن گاهي واجب است، گاهي جايز و گاهي ممنوع.
اگر از دو حرف متجانس كنار هم اولي ساكن و دومي متحرك با شد، ادغام واجب است:
مَدْدَ: مَدّ / مَدْدا: مَدّدا / مَدْدوا: مَدّوا / مَدْدَتْ: مَدّتْ / مَدْدَتا: مَدّتا
اگر از دو حرف متجانس كنار هم اولي متحرك و دومي ساكن باشد، ادغام ممتنع است:
مَدَدْنَ، مَدَدْتَ، مَدَدْتُما، مَدَدتُم، مَدَدْتِ، مَدَدْتُنَ، مَدَدْتُ، مَدَدْنا، يَمدُدْنَ، تَمدُدْنَ
اگرهر دو حرف متجانس كنار هم متحرك باشند، شرايط ادغام واجب را در آنها ايجاد مي كنيم، يعني حركت حرف اول را به ما قبل آن مي دهيم تا اولي ساكن شود، آنگاه آنها را در هم ادغام مي كنيم. يَمْدُدُ: يَمُدْدُ ( يَمُدُّ )
اگر از مضارع مفرد مضاعف، مجزوم بسازيم به دو صورت جايز است اين كار را انجام دهيم:
1- بدون ادغام: يَمدُدُ: لم يَمدُدْ
2- با ادغام كه در اين صورت فعل مضاعف مجزوم به سكون نمي شود بلكه فتحه مي گيرد، مانند: تَمُدُّ: لم تَمُدَّ / تَرُدُّ: لا تَرُدَّ.
* امر مخاطب ( تَسُدُّ ) به دو صورت صحيح است: يكي اينكه اگر از شكل ادغام يافته مضارع آن (تَسُدُّ) امر مخاطب بسازيم، امر آن مي شود (سُدَّ) واگر از شكل غير ادغام شده آن (تَسْدُدُ) امر مخاطب سازيم، امر آن (أُسْدُدْ )است.معتل: کلمهى است که یکی از حروف اصلى آن، حرف علّت باشد، مانند: وَجَدَ قـَوَلَ دَعَـوَ (با حرف علّت واو) یسَرَ/ بَـیَعَ/ رَمَیَ (با حرف علّت یاء) حروف علت عبارتند از: واو، یاء والف منقلبه.
الف منقلبه: الفى است که در اصل واو ویا یاء بوده است؛ مانند: الف در دو فعل ذیل: قَالَ که در اصل قَوَلَ بوده؛ رَمی که در اصل رَمَىَ بوده است. یا به عبارت دیگر الف منقلبه صورت تغيير يافته (و-ي) است كه بصورت (الف) در مي آيد. بنابر اين در اصل حروف علّت دوتا هستند(و-ي).
چنانچه گفته شد یکی از حروف «ا- و- ی» جزء سه حرف اصلی فعل باشد بدان فعل معتل گویند و این حروف را حروف علّت می نامند. فعلی که حروف علّت جزء حروف اصلی آن نباشد را فعل صحیح گفته و تغییرات حروف علّت را نیز اعلال می نامند. وامّا تفاوت این افعال با سایر افعال چیست؟
تفاوت آن ها در این است که چنانچه این حروف در فعلی به کار روند وجزء حروف اصلی آن قرار گیرند تلفظ آن فعل را دشوار می سازند لذا با اندکی تغییر وتحول در این حروف وزن آن فعل وتلفظ آن آسان تر می شود. با قرار گرفتن هریک از این حروف در ابتدا، وسط و یا انتهای فعل شرایط و ویژگی های متفاوتی ایجاد می شود که اکنون به بیان آن ها می پردازیم.
فعل معتل:
فعل معتل كه در ريشه اصلي آن يك يا دو حرف علّت وجود دارد، بر اساس قرار گرفتن حرف علّت در ريشه آن به دسته هاي زير تقسيم مي شود:
الف) معتل مثال يعني مثل فعل صحيح است وكمتر دچار تغييرات اعلالي مي شود ( معتل الفاء ): اولين حرف اصلي علّت مي باشد. وَعَدَ- وَصَلَ- وَقَفَ- يَقَظَ- يَقَنَ
ب) معتل اجوف ( معتل العين ): دومين حرف اصلي علّت مي باشد. قالَ- كان- دار- جال- باع- خاف- نام
ج) معتل ناقص ( معتل اللام ): سومين حرف اصلي علّت مي باشد. دعا- رجا- رَضِيَ- نَجي- مَشي
د) معتل لفيف: اگر در ريشه اصلي فعلي دو حرف علّت باشد، آن را لفيف مي گويند.
اگر در لفيف دو حرف علّت كنار هم باشند، لفيف مقرون است: شوي- طوي- روي
اگر در لفيف دو حرف علّت كنار هم نباشند، لفيف مفروق است: وقي- طوي- ولي.
اقسام واژه هاى معتل
اگر حرف علّت، در فاء الفعل کلمه هاى معتل باشد، به آن معتل الفاء یا مثال میگویند، مانند: وَهَبَ-یسرَ. وبه عبارت دیگر مثال: فعلی است که اولین حرف از حروف اصلی آن علّت باشد. مانند: وَعَدَ.
واگر حرف علّت، در عین الفعل آنها باشد، به آن معتل العین یا أَجْوَف میگویند، مانند: قَوَلَ بَیَعَ وبه عبارت دیگر أجوف: فعلی است که دومین حرف از حروف اصلی آن علّت باشد. مانند: قَوَلَ.
واگر حرف علّت، در لام الفعل آنها باشد، معتل الاّم یا ناقص نام مى گیرند، مانند: دَعَوَ عَفَوَ. وبه عبارت دیگر ناقص: فعلی است که سومین حرف از حروف اصلی آن علّت باشد. مانند: دَعَوَ.
لفیف:
اگر در برابر حروف اصلى کلمه ، دو حرف علّت وجود داشته باشد، آن را لفیف می نامند.
لفیف بردوقسم است: 1- مقرون. 2- مفروق.
لفیف، یا مقرون است در صورتى که دو حرف علّت، کنار هم باشند; مانند: طـَوَیَ قَـوَیَ.
ویا مفروق است در صورتى که دو حرف علّت، جداى از هم باشند; مانند: وَصَیَ/ وَقَیَ.
تخفیف طلبی فعل مهموز
فعل مهموز، مانند فعل سالم است و در بعضى از موارد، همزه آن تخفیف مى یابد.
تخفیف همزه بر دو قسم است: قلبى وحذفى.
تخفیف قلبى
اگر در کلمه اى، دو همزه کنار یکدیگر قرار گیرند، و اوّلى متحرک و دومى ساکن باشد، واجب است همزه ساکن به حرف مدّىِ از جنس حرکت ما قبل، تبدیل شود; یعنى:
1. اگر همزه اوّل، مفتوح باشد، همزه ساکن، قلب به الف مى شود; مانند:
أَأْمَنَ > آمَنَ أَأْتَیَ > آتَیَ
2. اگر همزه اوّل مضموم باشد، همزه ساکن، قلب به واو مى شود; مانند:
أُؤْمِنَ > أُومِنَ أُؤْتِیَ > أُوتِیَ
3. اگر همزه اوّل مکسور باشد، همزه ساکن، به یاء تبدیل مى شود; مانند:
اِءْمِنْ > اِیمِنْ اِئْزِرْ > اِیزِرْ
تخفیف حذفى
این نوع تخفیف، قاعده مشخصى ندارد و سماعى است، مانند تخفیف همزه امر حاضر سه فعل: أَخَذَ أَکَلَ أَمَرَ:
أَخَذَ > امرحاضر اُءْخُذْ > خُذْ
أَکَلَ > امرحاضر اُءْکُلْ > کُلْ
أَمَرَ > امرحاضر اُءْمُرْ > مُرْ
* حذف همزه در خُذْ و کُلْ واجب، و در مُرْ جایز است.
مضاعف
فعل مضاعف که دو حرف از حروف اصلى آن یکنوع هستند، در معرض ادغام است.
ادغام: در لغت به معناى داخل کردن و در اصطلاح به معناى داخل کردن حرفى در حرف دیگر است؛ به طورى که حرف اوّل از بین رفته و حرف دوم مشدّد مى شود، مانند:
أَوْوَل > أَوَّل مَدْدَ > مَدَّ
شرایط و اقسام ادغام
ادغام داراى دو شرط است:
1. دو حرف هم جنس کنار یگدیگر باشند؛ 2. حرف اوّل، ساکن و حرف دوم، متحرک باشد.
ادغام بر سه قسم است: ادغام واجب، ادغام ممتنع و ادغام جایز.
* نمونه صرف صیغه هاى مَدَّ چنین است:
مَدَّ مَدَّا مَدُّوا مَدَّتْ مَدَّتَا مَدَدْنَ مَدَدْتَ مَدَدْتُمَا مَدَدْتُمْ مَدَدْتِ مَدَدْتُمَا مَدَدْتُنَّ مَدَدْتُ مَدَدْنَا.
یاد داشت: یک فعل ممکن است علاوه بر اینکه مهموز یا مضاعف است ، معتل هم باشد.هم مهموز و هم معتل : جاءهم مضاعف و هم معتل : وسوسهم مثال و هم مهموز : یئسَهم اجوف و هم مهموز : ضوءهم ناقص و هم مهموز : رایهم لفیف و هم مهموز : أوی
طریق مجهول کردن فعل های معتل (مثال، اجوف، ناقص)
مجهول كردن فعل معتل مثال
ماضي مثال : اين فعل معتل را به شيوه فعل هاي صحيح مجهول مي كنيم : (وَعَدَ ← وُعِدَ )
مضارع مثال اين فعل معتل را به شيوه فعل هاي صحيح مجهول مي كنيم ولي قبل از مجهول كردن، حرف علّت حذف شده آنها را برمي گردانيم : ( يَعِدُ ← يُوعَدُ )
مجهول كردن فعل معتل أجوف
ماضي أجوف :
1- حرف علّت را به ( يـ ) تبديل مي كنيم.
2- قبل از حرف (يـ ) حركت كسره (ِ ) مي گذاريم.
3- اگر قبل از كسره ،حركتي باشد آن را به ضمّة ( ُ ) تبديل مي كنيم.
(قالَ ← قِولَ ←قيلَ ) (أجابَ ←اُجِوبَ ← اُجيبَ )
مضارع أجوَف:
1-حرف علت را به ( ا ) تبديل مي كنيم.
2- حرف مضارعه را ضمه ( ُ ) مي دهيم. (يَقُولُ ← يُقالُ) (يَبيعُ ← يُباعُ).
تخفیف طلبی در فعل معتل وقواعد اعلال
اعلال : به تغییراتی گفته می شود که در فعل معتل ایجاد می شود تا فعل راحت تر و صحیح تر تلفّظ شود .
انواع اعلال : ( قلب ، اسکان و حذف ) که در زیر بـه موارد اعلال اشاره می کنیم .
اعلال به قلب : ( تبدیل حرف علۀ به حرفِ علّت دیگر ) هرگاه حرف علۀ متحرک و ما قبل آن فتحه باشد حرف علّت تبدیل به الف می شود .
مانند : قَوَلَ : قالَ یَخشَیُ : یَخشَی دَعَوَ : دَعا هَدَیَ : هَدَی
اعلال به اسکان : هنگامی است که حرف علّت ساکن شود در مضارع أجوف به جز جمع های مونّث و در مضارع ناقص صیغه های (1 ، 4 ، 7 ، 13، 14 ) اعلال به اسکان وجود دارد .
مانند : أجوف ، یَقولُ ، تَعِیشانِ ، نَکُونُ ، تَقولینَ ، یَفوزُونَ
ناقص : یَرمِی ، تَهدِی ، أشفِی ، نَقضِی
اعلال به حذف : هنگامی که حرف علّت از فعل حذف شود موارد حذف :
حذف در مثال
در ماضی مثال حذف وجود ندارد و مانند فعل صحیح و سالم صرف می شود .
وَجدَ وَجدَا وَجدُوا وَجدَت وَجدَتا وَجدنَ . . . . وَجدتُ وَجدنا . امّا هرگاه مضارع مثالِ واوی بر وزن یَفعِلُ و یَفعَلُ بیاید حرف علّت در آن حذف می شود .
مانند :
وَقفَ : یَقِفُ وَصَلَ : یَصِلَ وَجدَ : یَجِدُ
وَدَعَ : یَدَعُ وَهَبَ : یَهَبُ ودَعَ : یَدعُ
نکته : در امر این نوع فعل ( مثال ) همزه نیاز نیست چون بعد از حذف حرف ( تـ ) قابل خواندن است .
مانند : تَهَبُ : هَب تَقِفُونَ : قِفُوا تَصِلانِ : صِلا تَضَعنَ : ضَعنَ
حذف در أجوف
در ماضی أجوف از صیغه یک تا پنج حرف علّت تبدیل به الف (اعلال به قلب) و از صیغه شش تا آخِر حذف میشود .
(غائب) : قالَ قالا قالُوا قالَت قالَتا قُلنَ (مُخاطَب) : قُلتَ قُلتُما قُلتُم قُلتِ قُلتُما قُلتُنَّ (مُتَکلِّم) : قُلتُ قُلنا. امّا در مضارع أجوف فقط در دو صیغه جمع مونث ( 6 و 12) حرف علّت حذف میشود. مانند صیغه های فعل مضارع:
( غائب ) : یَقُولُ یَقُولانِ یَقُولونَ تَقُولُ تَقُولانِ یَـقُلنَ
(مخاطب ) : تَقُولُ تَقُولانِ تَقولُونَ تَقولِینَ تَقُولانِ تَـقُلنَ
( مُتکلِّم ) : أقُولُ نَقُولُ
برای ساخت امر اجوف همزه نیاز نداریم چون اوّل فعل ساکن نیست و حرف علّت در صیغه بدون ضمیر حذف می شود اگر مضارع آن بر وزن یَفعُلُ بود فاءالفعل امر ضمّه -ُ و اگر یَفعِلُ بود فاءالفعل امر کسره ِ- می گیرد . مانند :
عِش ، قُل ، بِیع ، عِیشُوا ، سِر ، عُوُدا ، فُزنَ ، عُد
نکته1 : ماضی أجوفی که بر وزن ( فَعَلَ ) باشد صیغه غائبات و امر آن صیغه مُخاطبات کاملاً شبیه هم می آید . مانند :
التلمیذاتُ قُلنَ کَلامَ الحقِّ ( ماضی ) أنتنَّ قُلنَ کَلامَ الحَـقِّ ( امر )
نکته2 : افعالی چون ( خافَ : یَخافُ ، شاءَ : یَشاءُ ، نالَ : یَنالُ و . . . ) که ماضی آنها بر وزن فَعِلَ است أوّلاً مضارعشان بر وزن یَفعَلُ می آید یعنی به صورت ( الف ) خوانده می شود ثانیّاً هنگامِ حذف حرف علّت فاءالفعل آنها فتحه (َ) می گیرد . مانند :
یَخَفنَ ، خَف ، تَنَلنَ ، لا تَخَف ، نَلنَ ، خَفنَ ، لایَـنَم
این فعل ها بر خلاف أفعال قبلی ( قالَ ، باعَ ) ماضی صیغه 6 و امر صیغه 12 آن با هم شبیه نیستند. مانند : هُنَّ ( خِفنَ ، نِمنَ ، نِلنَ ) أنتُنَّ ( خَفنَ ، نَمنَ ، نَلنَ )
نکته3 : فعل أجوف هر گاه مجزوم شود حرف علّت در صیغه های بدون ضمیر حذف می شود .
مانند : لِیَستَقِم ، لاتَبِع ، لَم یَکُن ، لاتَقُل إن تَعِش مَعی أعِش مَعکَ
حذف در ناقص
در ماضی ناقص حرف علّت در صیغه های ( 3 ، 4 ، 5 ) حذف می شود .
( غائب ) : هَدَی هَدَیا هدَوا هدَت هدَتا هدَینَ
( مُخاطَب ) : هدیتَ هدَیتُما هدَیتُم هدَیتِ هَدَیتُما هَدیتُنَّ
( مُتکلِّم ) : هَدَیتُ هَدینا
امّا مضارع ناقص در صیغه های ( 3 ، 9 ، 10 ) حرف علّت حذف می شود .
( غائب ) : یَدعُو یَدعُوانِ یَدعونَ تَدعُو تَدعُوانِ یَدعُونَ
( مُخاطَب ) : تَدعُو تَدعُوانِ تَدعونَ تَدعینَ تَدعُوانِ تَدعُونَ
( مُتکلِّم ) : أدعُو نَدعُو
در فعل های بالا ( ناقص واوی ) صیغه 3 و 6 همینطور 9 و 12 شبیه هم هستند دقّت کنید در 3 و 9 اعلال به حذف وجود دارد ولی در 6 و 12 اعلال وجود ندارد . ولی در ناقص یائی ( یَهدِی ) صیغه 10 و 12 به هم شبیه است با این تفاوت که در صیغه 10 اعلال به حذف می باشد ( تَهدِینَ ) ولی در صیغه 12 ( تَهدِینَ ) اعلالی وجود ندارد .
نکته1 : در امر ناقص همزه نیاز است چون بعد از حذف ( تـ ) أوّل فعل ساکن است و خوانده نمی شود و حرف علّت در صیغه بدون ضمیر حذف می شود . مانند :
إهدِ ، اُدعُوا ، إرمِی ، إقضِینَ ، إشفِیا ، إرضَ ، قِ ، فِ ، رَ
نکته2 : فعل ناقص مانند أجوف هرگاه مجزوم شود حرف علّت در صیغه های بدون ضمیر حذف می شود . مانند : لم أشفِ ، لاتَهـدِ ، لَم تَشفِ ، لمّا یَهدِ ، لم یَرضَ
نکته3 : فعل ماضی ناقصی که بر وزن فَعِلَ باشد أولاً مضارع آن بر وزن یَفعَلُ می آید یعنی (الف) خوانده می شود ثانیاً ماضی آن فقط در صیغه سوم حرف علّت حذف می شود . مانند:
نَسِیَ : یَنسَی ( نَسُوا ) رَضـِیَ : یَرضَی ( رَضُوا ) خَشِیَ : یَخشَی ( خَشُوا )
معتلات مزید : ( اختصاصی انسانی )
مثال واوی در باب افعال و استفعال : تنها در مصدر حرف علّت (و) به (ی) تبدیل می شود .
مانند : إیجاد ، إیراد ، إیهام ، إیجاب إستیضاح ، إستیجاب
وجد، ورد، وهم، وجب وضح ، وجب
نکته : اسم هایی مانند ( إیثار ، إیمان ) صحیح و مهموز می باشد آن را با فعل مثال واوی اشتباه نه گیرید .
أجوف در باب إفعال و إستفعال : در ماضی حرف علّت تبدیل به الف ( اعلال به قلب ) در مضارع تبدیل به یاء ( اعلال به قلب ) و در مصدر حذف می شود و آخر آن تای گرد می گیرد.
أصابَ یُصیبُ إصابه أقامَ یُقیمُ إقامَه
إستَقامَ یَستَقیمُ إستِقامَه إستَجابَ یَستَجیبُ إستِجابَه
ناقص در باب إفعال، إنفِعال، إفتِعال وإستِفعال: هرگاه فعل ناقص به این چهار باب برود حرف علت در ماضی تبدیل به الف ( اعلال به قلب ) در مُضارع إعلال به إسکان و در مصدر حرف علت به همزه تبدیل می شود .
إفعال : أهدَی یُهدِی إهداء أبقَی یُبقِی إبقاء
إنفِعال : إنزَوَی یَنزَوِی إنزِواء إنحَنَی یَنحَنی إنحِناء
إفتِعال : إکتَفی یَکتَفِی إکتِفاء إقتَضَی یَقتَضِی إقتِضاء
إستِفعال : إستَعفَی یَستَعفی إستعفاء إستَدعَی یَستَدعِی إستِدعاء
ناقص در باب تفـعیل و مُفاعلّت : در ماضی حرف علّت تبدیل به الف (إعلال به قلب) در مضارع إعلال به إسکان و در مصدرِ باب تفعیل حرف علّت تبدیل به تای گرد و در مصدرِ باب مفاعلّت حرف علّت تبدیل به الف می شود .
تَفعِیل : غذَّی یُغذِّی تَغذِیه زکَّی یُزکِّی تَزکِیه
مُفاعَلۀ : ناجَی یُناجِی مُناجاه ساوَی یُساوِی مُساواه
ناقص در باب تَفعُّل و تَفاعُل : در ماضی و مُضارع حرف علّت تبدیل به الف (إعلال به قلب) ودر مصدر حرکتِ حرفِ قبل از علّت کسره می گیرد .
تَفاعُل : تَقاضَی یَتَقاضَی تَقاضِی تَساوَی یَتَساوَی تَساوِی
تَـفعُّل : تَجلَّی یَتَجلَّی تَجلِّی تَسلَّی یَتَسلَّی تَسلِّی
قواعد 10گانه اعلال
جهت ساده ساختن تخفیف در فعل معتل قواعد ده گاه اعلال را در نظر می گیریم. در اعلال 10 قاعده عمومی داریم که شامل هر سه نوع- مثال، اجوف و ناقص میشود، علاوه بر این قواعد هریک از این سه نوع قواعد جداگانه و منحصربه فردی نیز دارند که در صفحات گذشته بررسی شد.
در ابتدا به بیان قواعد عمومی اعلال می پردازیم (به دلیل این که شرح و توضیح این قواعد فراتر از ذهنیت عمومی است لذا تنها به ذکر موارد مشمول در هر قاعده پرداخته و از شرح و توضیح آن صرف نظر می کنیم):
قاعده اول:
در این قاعده افعالی همچون یَقوُلُ، یَبیِعُ، یَخوَف که بر این وزن هستند، حرف علّت حرکت خود را به حرف ماقبل خود داده و تبدیل می شوند به:
یَقُولُ، یَبیعُ، یَخاف (البته فعل یَخوَفُ ابتدا تبدیل به یَخَوفُ شده و سپس به دلیل سنگینی تلفظ تبدیل به یخاف می شود).
قاعده دوم:
در این قاعده افعالی همچون قِولَ، بُیِعَ، یَدعُوونَ تبدیل می شوند به: قیلَ، بیعَ، یَدعُون.
قاعده سوم:
در این قاعده با ساکن شدن حروف علّت در افعالی همچون یَدعُوُ و یرمِیُ، در این افعال تبدیل میشوند به: یَدعُو، یَرمی.
قاعده چهارم : در این قاعده دوحروف علّت کنار هم قرار گرفته وجای خویش را یکی به دیگری داده است، مانند: مِوزان= میزان.
قاعده پنجم: در این قاعده حرف علّت تبدیل به حرف دیگری می شود: دُعِوَ: دُعِیَ / دُعِونَ: دُعینَ/ داعِوٌ: داعیٌ.
قاعده ششم: دراین قاعده تلفظ ضمه بر حرف (یاء) ثقیل بوده وبه حرف (الف مقصوره) تبدیل شده است، مانند: یُدعَیُ = یُدعی / یُدعَونَ = یُدعَینَ
قاعده هفتم: دراین قاعده تلفظ ضمه بر حرف (یاء) وعدم تجانس حرکت وحرف ماقبل باعث ازدیاد حرف (واو) شده است، مانند: یُسیِرُ= یوسِرُ
قاعده هشتم: یَخوَفُ یَخَوف (در قاعده ای دیگر تبدیل به «یخاف» می شود).
قاعده نهم: در این قاعده مجهول کردن افعالی همچون «قابَلَ» چنین می شود: «قُابِلَ» که تبدیل می شود به: «قوبِلَ».
قاعده دهم: دراین قاعده حذف حرف علت صورت گرفته است، مانند: قُول = قُل.
لازم به ذکر است که حفظ خطّی این قواعد لازم نیست تنها دانستن ریشه افعالی که تغییر می یابند و شکل تغییر یافته آن ها که مورد استعمال بوده است؛ مهم است.
و امّا قواعد مربوط به هریک از افعال معتل:
معتل مثال بر دو نوع است: مثال واوی: فعل معتلی که حرف علّت آن «واو» باشد مانند: «وَعَدَ».
مثال یایی: معتلی که حرف علّت آن «یاء» باشد، مانند: «یَسَرَ» (آسان شد)
که ما تنها به توضیح مثال واوی اکتفا می کنیم.
در فعل ماضی مثال واوی به هنگام صرف هیچ تغییری ایجاد نمی شود. مانند وعد، وعدا، وعدوا...
و امّا صرف فعل مضارع مثال واوی:
یَوعِدُ یَعِدُ تَوعِدُ تَعِدُ تَوعِدُ تَعِدُ تَوعِدینَ تَعِدینَ أَوعِدُ أَعِدُ
یَوعِدانِ یَعدِانِ تَوعِدان تَعِدانِ تَوعِدانِ تَعِدانِ تَوعِدانِ تَعِدانِ نَوعِدُ نَعِدُ
یَوعِدون یَعِدونَ یَوعِدنَ یَعِدنَ تَوعِدون تَعِدونَ تَوعِدن تَعِدنَ
همان طور که مشاهده کردید در فعل مثال واوی، حرف علّت در تمام صیغه ها حذف می شود.
طریقه صرف فعل امر آن نیز همچون افعال صحیح است که یک نمونه از آن را به عنوان مثال ذکر می کنیم:
امر، غایب: لِیَعِد / لِیَعِدا /... امر حاضر: عِد / عِدا /...
اکنون به توضیح فعل أجوف می پردازیم:
فعل اجوف نیز بر دو نوع است:
اجوف واوی: فعل معتلی که حرف علّت آن- دومین حرف- واو باشد. مانند: «قول»
اجوف یایی: فعل معتلی که حرف علّت ی آن- دومین حرف- یاء باشد. مانند: «ربیع»
حرف علّت در فعل ماضی معتل أجوف- واوی و یائی- تغییر یافته و به منظور سهولت در تلفظ تبدیل به «الف» میشود.
همان طور که مشاهده کردید فعل ماضی «قال» از صیغه 6 به بعد با حرکت ضمّه بر روی «ق» ظاهر میشود و علّت مضموم بودن آن توجه به وزن فعل است، یعنی چون اصل آن بر وزن «فَعَلَ یَفعُلُ» است. لذا حرکتی که برای سهولت در تلفظ 6 صیغه به بعد بر جای میماند ضمّه است: قَوَلنَ قالنَ قُلنَ در مضارع این فعل نیز تغییر ایجاد می شود اما تغییر آن در حرکت است نه در حرف: یَقوُلُ
صرف آن به همین شکل ادامه خواهد داشت تا صیغه ششم که تبدیل می شود به «یَقُلنَ» و صیغه 12 که می شود: «تَقُلنَ».
نکته:
افعال اجوفی که مضارع آن ها بر وزن «یَفعُلُ» می باشد- عین الفعل آن مضموم است- فعل ماضی آن از صیغه 6 به بعد (همان طور که گفته شد) با ضمه شروع می شود و چنانچه مضارع آن بر وزن «یَفعِلُ»- مکسور العین- و «یَفعَلُ»- مفتوح العین- باشد، ماضی آن از صیغه 6 به بعد با کسره شروع میشود.
فعل مضموم العین مانند «قال یقول» که در قبل گردانش تیر شد وفعل مکسور العین مانند: «باع یبیع». وفعل مفتوح العین مانند: «خاف یَخافُ».
نکته: چون فعل مضارع «یخافُ» بر وزن «یَفعَلُ»- مفتوح العین- می باشد لذا در صیغه های 6 و 12 اولین حرف اصلی آن مفتوح می باشد و چون فعل مضارع «یبیع» بر وزن «یَفعِلُ»- مکسور العین می باشد، در صیغه های 6 و 12 اولین حرف اصلی آن ها مکسور می باشد.
فعل امر هریک از این افعال نیز به شکل زیر می باشد، مانند: خِفْ وبِعْ.
نتیجه گیری
با توجه به دلائیل، مثالها وتوضیحات فوق به این نتیجه خواهیم رسید که؛ تکامل معانی واژه های اشتقاقی در افعال غیر صحیح (غیرسالم) قابل بحث بوده واین موضوع مهم از اذهان زبان شناسان جدید زبان عربی غایب مانده وتحقیق صورت نگرفته بود وبا وجود آنکه چندین حروف از فعل معتل در معرض نابودی قرار گرفته وحذف میشود، ولی کاملیت معنایی خود را حفظ نموده ونقص حروف باعث نقص معنی نمیشود، ازینکه یکی از ادیبان قدیم بنام ابن جریر والبدر القرافی در کتاب تاج العروس جلد12/310 گفته است سلامت لفظ باعث سلامت معنی میشود ونابودی لفظ باعث نقصان معنی میشود. درین بررسی ثابت گردید که در بسیاری از واژه های اشتقاقی عربی نقص لفظ باعث نقصان معنی نه شده وکاملیت معنایی خویش را حفظ می کند. البته این تبدیل وتغییر وحذف وسکون برای سهولت تلفظ ونطق راحت وضع شده است نه بخاطر نقصان معنی، با این عمل سهولتی در ناحیه تلفظ وتکلم واژه بوجود می آید.
واز طرف دیگر تراکم حروف معتل در یک فعل وهمچنان نا هماهنگبودن حروف وحرکت در واژه های معتل باعث ثقلت لفظ و تعقید کلام میشود، بناءً قواعد ابدال، اعلال وادغام، در افعال معتل یک اصل بوده ودر حوزه زبان وادبیات عرب کاربرد بیشتری دارد، بسان یک قاعدۀ عادی ومعمولی نیست.
نا گفته نباید گذاشت که یک فعل ممکن است علاوه بر اینکه مهموز یا مضاعف باشد، معتل هم باشد. طوریکه در مثالهای زیر به مشاهد میرسد:
1-هم مهموز وهم معتل: جاء. 2-هم مضاعف وهم معتل : وسوس. 3-هم مثال و هم مهموز: یئسَ. 4-هم اجوف وهم مهموز : ضوء. 5-هم لفیف و هم مهموز :أوی. 6-هم ناقص و هم مهموز : رای.
این دو خاصیتی در واژههای عربی مختص به اصالت زبان بوده و و کلمات عربی این ویژگی منحصر به زبان را داراء بوده وکدام نقصان معنایی در آن ملموس نیست.
فهرست مآخذابن عقیل، بهاء الدین عبدالله (1372هـ) منحة الجیلیل بشرح ابن عقیل ج1، تحقیق: محمد محی الدین عبد الحمید، تهران: انتشارات ناصر خسرو.ابن عقیل، بهاء الدین عبدالله (1372هـ) منحة الجیلیل بشرح ابن عقیل ج2، تحقیق: محمد محی الدین عبد الحمید، تهران: انتشارات ناصر خسرو.جرجانی، عبد القاهر (2011م) شرح مائة عامل، کراتشی: مکتبة البشری. خرمدل، دکتور مصطفی (1390هـ) گنجینه ی صرف ونحو عربی، سنندج: انتشارات هژار. ص 65-69دحداح، آنطون (1389هـ) صرف ونحو کاربردی ، تر: داوود زرین پور، آشور قلیچ پاسه، محمد رضا عزیزی پور، سنندج: انتشارات علمی کالج.سیوطی، جلال الدین .(1958م). المزهر فی علوم اللغة وأنواعها ج1، القاهرة: هیئة المصریة للکتاب.فاتحینژاد، دکتور عنایت الله (1380هـ) أمهات المصادر العربیة، تهران: سازمان مطالعه وتدوین کتب علوم انسانی دانشگاهها.کلباسی، دکتور ایران (1371هـ) ساخت اشتقاقی واژه در فارسی امروز، تهران: مؤسسه مطالعات وتحقیقات فرهنگی (پژوهشگاه).مقدم، مجید علیپور (1395هـ) رابطه کلمه صحیح، سالم ومعتل، ویبلاک ادبیات عربی، فرخند، پروانه .(ب.ت). مقاله "پیشینۀ فرآیند اشتقاق از دیگر دانشمندان مسلمان"، فصلنامه زبان وادب. ص105-124.